بچه ها خیلی دلم گرفته
من دوساله ازدواج کردم و با خونواده شوهرم اژ هر لحاظ فرق داریم و هم طبقه نیستیم
شوهرم پسر خوبیه ولی تک پسره بین دوتا خواهر و مامانش بزرگ شده که یکی از خواهراش ثانیه به ثانیه زنگ میزنه یا مسیج میده
همش میگه میدونستی تو خیلی خوبی
میدونستی تو خیلی تکی و همش قربون صدقه
و مادرش هم کلا هر کاری یا هر چیزی که من بخرو و انجام بدم رو کپی میکنه از روم
از وقتی جهازمو دیدم تموم وسایلاشونو عوض کردن کپی شو خریدن
شوهرم به طرز عجیبی وابسته شونه و به حرف اونا گوش میده
با اینکه پسر خوبیه
اذیتم از اینکه میدونم با هام صادق و یکدل نیست
اونا رو نمیبینه حرفاشونو کاراشونو ولی منو میبینه و بحث میکنه باهام سر اونا تو این مدت که ازدواج کردیم تمام بحثامون سر خونوادش بوده
من بمیرم هم یه زنگ نمیزنن ولی شوهرم انتظار داره اونا سرما خوردن من خودمو بکشم براشون...
نمیدونم باید چیکار کنم
یعنی میشخ یه روزی بهتر بشه ؟ میشه ببینه؟
خسته م خیلی خسته م
همه چیشونو مخفی میکنن حتی نمیذارن کوچکترین چیزشونو بدونم حتی مادر شوهرم هم باور نکردنی حسوده
وقتی میکن چه عروست با سلیقه ست یا میگن خوشکله
درجا میگه منم دو تا دختر دارم ال و بلن
من یاید چیکار کنم من اونا برام مهم نیستن شوهر چرا اینقد متعصب چرا منو نمیبینه☹️😔