کلا بیاین کمی ازین چیزهایی که مختون سوت کشیده بتعریفید.
من خودم یه با همسرم رفتیم مسافرت به سمت شرق. تو یکی از شهرها برای استراحت ایستادیم. دیدیم تو یه پارک کوچولو یه خانواده ای بودن که ناهارشون رو گذاشته بودن گرم بشه. قبل از ناهار مادر و پدر خانواده تصمیم گرفتن با هم کشتی بگیرن. جلوی بقیه.خانومه چاق و مانتویی ساده و آقاهه نحیف. خانومه آقاهه رو فتیتیله پیچ کرد و زمین زد. تحش رو سینش به علامت پیروزی نشست. من و همسرم تا چند دقیقه نمیتونستیم از شوک دربیایم.
من چیزهای عجیبی رو اینجا دیدم در واقع شنیدم
امروز یه چیز عجیب دیدم البته دلم سوخت یه سری کارگر دارن طبقه ی بالای ما رو درست میکنن امروز یه نفرشون اومد داد واسش غذاشو گرم کنم البته افغان بود دیدم غذاش پلو سفید با سوسیس سرخ شده بود خیلی ناراحت شدم دیگه یه ظرف غذای خودمون هم براش گذاشتم
من تو دوران دانشجوییم
استادمون گفت برگه های تکالیف رو جمع کن
داشتم جمع میکردم، رسیدم بالا سر یکی از همکلاسیام
دیدم جلوی چشم خودم اسم منو از بالای برگه کپی شده لاک غلطگیر گرفت، اسم خودشو نوشت!!!!!
دیدش هم من دارم نگاهش میکنم ولی اصلا به روی خودش نیاورد
من یه چیز خیلی عجیب دیدم ولی اینجا قابل گفتن نیست😩
یبار رفته بودیم مسافرت یه جای سرسبز خیلی خوشگل بود بعد یه زن و شوهر هم بودن ، اونطرف یه آبشار بود خانمه باذوق به شوهرش گفت فلانی بیا بریم آبشار رو ببینیم ، یهو مرده برگشت محکم زد تو گوش زنه 😳😳😳
هممون هاج و واج بودیم از این حرکت
یه بار تو خیابون هفت تیر بودم دیدم یه دختره کم سن و سال زیر 24 اینا بود با یه مرده بالای 40 ساله داشتن گپ میزدنو هی بلند میخندیدن یهو دیدم موقع خداحافطی دارن لبای همو میخورن حالا ماها تو اتوبوس بودیم تا اتوبوس پربشه اونا بیرون درحاله کارای خاک برسری مامانم گفت خاک برسرشون ولم نمیکنن همو دختره هم اومد تو اتوبوس یکی پسرا گفت منم میخوام منم میخوام
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
