خدای قشنگم
آدم های اطرافم
چه نزدیک ترینشون که مادر پدرم باشن چه عمو عمه خاله مادربزرگ
دارن عذابم میدن
نمیدونم
واقعا نمیدونم
به تهش رسیدم وقتی میبینم
با حرفاشون حس بدبختی و فلاکت بهم دست بده
خدای من
هربار میام خوشحال زندگی کنم روزم رو فقط برای خودم بسازم
تا میام شکر گزارت باشم آدمات با حرفاشون عذابم میدن
بعد متعجبم چرا!
چرا!!
سریع و آسون به حرفاشون میرسونیشون
مثلا تا نذر میکنن جوابشونو میدی
مثلا تا به زبون میارن جوابشونو میدی
من مگه بزرگ نشدم !؟ مگه خالصانه ازت چیزیو نمیخوام!؟ فکر نمیکنم صدام رو بشنوی
وقتی دارم میبینم آدمای اطرافم چه حرفایی که میزنن بهم
خودت میشنوی و میبینی ولی چرا جوابشون رو نمیدی؟؟
مگه من جز تو کیو دارم؟؟ دوست؟؟ مادری که به حرفام کامل گوش بده؟؟
پدری که لب تر کنم پایه باشه؟؟
تا حرف بزنی قضاوتت میکنن
ولی تو خدای بزرگ من خودت گفتی هر امامی رو واسطه قرار بدین بهتون گوش میدم حالا یه رازی بین خودم و امام رضا هست
این دفعه زمان مشخص نمیکنم ولی اگه واقعا به این رازم پی نبری و کمکم نکنی واقعا دیگه میفهمم باید بمیرم چون کسی گوش نمیده بهم نه دوستی دارم نه هیچکسی که باهاش روراست حرف بزنم
حالام لطفا عاجزانه
مسکینانه فقیرانه اومدم از خودت بخوام
مگه توی دعای کمیل نمیگی از من تنها بخواین مگه نمیگی؟؟ پس لطفا کمکم کن بزار همین روزا به حرفاشون فکر کنن پشیمونم کن از اینکه بهت گفتم صدام رو نمیشنوی امیدوارم شاید نوشتم بدرد خورد و صدام رو بشنوی نمیدونم :))))