داییم تو دوران طلاقم که دوسال درگیر بودم دوستشو هی معرفی میکرد بهم و عکساشو میفرستاد برام ولی طرف یبارم پا پیش نزاشت خودم تو عقد جدا شدم ولی ایشون یه بچه دارن هی بهم میگفت بیا بریم خونه و زندگیشو نشونت بدم منم میگفتم اون باید بیاد چرا من بیام ...خونش یه شهر دیگس خلاصه که هی اصرار و اصرار همین که طلاقمو گرفتم دیگه حرفی ازش نزد یبارم اومد دنبال داییم جلو در ما داییم زنگ زد به مامانم که چرا نیومدی پایین ببینیش؟ طرف میتونست یه جعبه شیرینی بخره بیاد هم منو ببینه هم خانوادمو که اصلا نیومد هی داییم هم مسخرمون میکرد که بعد محرم میاد یا بعد ماه رمضون طرف اصلا زن نمیخواسته دایی احمق من به زور هلش میداده سمت من خوبه از اولشم گفتم نه مردم چی فکر میکنن واقعا