2777
2789

شهرمون کوچیکه و پر از ادمهایی که حتی تا الان یکبار تو رو ندیدن ولی چه داستان هایی که راجع بهت برای هم تعریف نمیکنن 

من از موقعی که کرونا اومد از اتاقم بیرون نیومدم و تنها بودم  

حدوداً ۵ سالی میشع که به جز افراد نزدیک خونواده ام با کسی در ارتباط نیستم 

عزت نفش و اعتماد به نفسم به شدتتتت پایینه 

حتی توی حرف زدن با ادمها به مشکل برمیخورم 

مامانم برای اینکه از این حالت در بیام مجبورم کرد برم سرکار 

کارم از ۶ تا ۱۲ شب بود 

توی اشپزخونه پیتزا میزدم 

یه بچه پسر اونجا کار میکرد که ۳ ۴ سال از من کوچکتر بود 

تا چند روز اول فکر میکرد از من بزرگتره چون من چهره ام به بچه راهنمایی ها میخوره 

ولی حتی وقتی فهمید براش فرقی نداشت 

هر روز میومد میچسبید بهم (به اصطلاح)

نه میذاشت من کارم رو درست انجام بدم نه خودش کارش رو درست انجام میداد 

همش میومد بامن حرف بزنه ولی من حرف نمیزدم 

هعی میگفت چرا حرف نمیزنی من ناراحت میشم در جواب من حرف نمیزنی فقط سرتو تکون میدی یا میخندی 

اخخه من با یه بچه چه حرفی دارم بزنم ؟ من اومدم اینجا کار کنم 

بارها بهش گفتم دو نفر دیگه هستن برو باهاشون حرف بزن گوش نمیداد 

یه بار داشتم پیتزا میزدم اومد کمکم و شروع کرد دوباره حرف زدن منم میخواستم سفارش ها رو جابه جا نزنم بهش گفتم تنعا کار کنم راحت ترم 

 به خدا ده روز تمام هر روز هر کار اومدم انجام بدم که با اون مشترک بود میگفت من خودم تنها کار کنم راحت ترم 

نه تنها اونجا بلکه تو فضای مجازی هم اذیتم میکرد

پیجم رو پیدا کرده بود هر روز درخواست فالو میداد من قبول نمیکردم 

ببخشید زیاده 

بقیه اش رو سریع تایپ میکنم 

کاربری دست دونفره ! 

همه اذیت هاش رو تایپ نکردم 

ولی فکر میکنم تا همین حد دستتون اومده که چجور ادمی بود 

یه شب سر اینکه هر کار میام انجام بدم میگفت تنها کارکنم راحت ترم و منو مسخرع میکرد توپیدم بهش 

بعدش ولکون نبود که ببخشید ببخشید من ناراحت میشم کسی از دستم ناراحت باشه 

یه شب بعدش دوباره رو حالت اذیت کردن بود 

هر چی ظرف هر جا بود ریخت رو سر من 

من شروع کردم شستن ولی کار داشتم رفتم 

دویید رفت به یکی دیگه از مسئول ها گفت ببین ظرفا رو نشست بهش بگو 

وقتی بهم گفت 

گفتم من بایدی باید ظرفهای شما رو بشورم 

اینجا زبون دراورد که نه ما ظرف های شما رو نمیشوریم 

باور کنید شب های قبلش من موقعی که میدیدم سرشون شلوغه میرفتم ظرف هاشون رو میشستم 

خود همین پسر میگفت من جای قبلی کع کار میکردم با دخترع سر ظرف نشستن دعوام میشد اینجا سر ظرف شستن


کاربری دست دونفره ! 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اومدم خونه دیگه نتونستم تحمل کنم زدم زیر گریه 

مامانم گفت زنگ میزنم به صاحب کارت گفتم نمیخواد 

ولی فرداش دیدم نمیشه خودم به صاحب کار پیام دادم و جریان رو براش گفتم 

اونم زنگ زد دعواش کرد 

شب کع رفتم اصلا سلام نکرد 

و اینو هم بگم چند روز قبلش گیر داده بود تو به همه سلام کردی به غیر از من 

شروع کردم کار کردن 

بهش میگفتن فلان کار که به من مربوط میشد انجام بده میگفت به من چه 

وسطای شب سرمون شلوغ شده بود من سسم تموم شد 

هر چی به اون مسیوله گفتم من سس میخوام سفارش دارم دستش بند بود به این گفت انجام نمیداد 

منم دیدم یهو سفارشا زیاد شد 

دست و پامو گم کردم و یهو از شدت اعصبانیت که ما سرکاریم خالع بازی که نیست هر کار دلش بخواد انجام هر کار نخواد نه سرش داد زدم 

و زدم زیر گریه 

من موقعی که تحت فشار باشم دست خودم نیست گریم میگره 

و زنگ زدم به مامانم که بابا رو بگو اماده باشه صحب کار اومد من میام خونه دیگه نمیمونم 

منتظر موندم اومد گفت بمون تا اخر شب تا حرف بزنیم من دستم بنده 

داداشم اومد به خاطر اینکه غیرتی نشه گفتم با دختره دعوام شده 

بعد داداشم رفته بود دو تا کذاشته بود روش برا مامانم گفته بود 

بابام فکر کرده بود این پسره یه من متلک انداخته و اومد دعوا راه انداخت 

هیشکی جلو دارش نبود 

صاحب کاره خودش و رسوند بابام رو اروم کرد فرستاد رفت 

م همچنان با گریه سفارش میزدم 

فشارم افتاده بود و ولی مجبور بودم 

پسره میرفت و میومد منو تهدید میکرد 

کاربری دست دونفره ! 

تهدید میکرد که بابات فکر کرده من بی کسم اومده اینجا منو دعوا میکنه 

زنگ زده بود بابا دایی عمو هاش بیان بابای منو بزنن 

من یه دختر که تا حالا تو جامعه نبوده ترسیده بودم نمی دونستم چیکار کنم هیچکاری از دستم برنمیومد فقط به مامانم ویام دادم نزار بابا بیاد به اقاجون بگو بیاد دنبالم 

کل شبو من اونجا داشتم گریه میکردم 

اخرشب صاحب کاره اومد حرف زد گفت طوری نیست بازم بیا سرکار گفتم نه نمی تونم من باعث شدم مشتری ها بپرن 

ولی گفت اشکال نداره بیا 

اومدم خونه 

هر چی فکر کردم دیدم تقصیر من بود که این اتفاقات افتاد و پیام دادم گفتم نمیام 

و نرفتم 

اون پسر رفته بود شماره مغازه ای که بابام توش کار میکرد رو پیدا کرده بود زنگ زده بود به صاحب کار بابام که من نمیرم به دختر شاگردت بگو برع 

از طرفی دیگخ بابام هر اتفاقی میوفته برا همه نعریف میکنه 

از طرفی دیگه چند نفر اونجا ما رو دیدن 

من نه تنها دیگه سرکار نمیرم که میترسم از خونه برم بیرون 

کاربری دست دونفره ! 

همش حس میکنم همه دارن منو به چشم بد نگاه میکنن 

حس میکنم ادمها میگن عه این همون دختره اون روزیس 

خیلی خجالت میکشم 

همون یه کم اعتماد به نفسم رو از دیت دادم 

و اینکه اذیت های اون پسر همچنان توی فضای مجازی هست 

هعی پیج دخترونه میرنه درخواست میده من همه رو مسدود میکنم 

نمی دونم چیکار کنم لطفا بهم کمک کنید

کاربری دست دونفره ! 
برگرد سر کارت روحیت رو قوی تر کن

از اون کار کلا اومدم بیرون 

این قضیه ماله ۲۰ روز پیشه 

ده روز اول اصلا نمیتونستم از تختم بیام بیرون  و فقط غصه خوردم حتی نمیتونستم درست حسابی غذا بخورم 

من روحیه قوی ندارم 


کاربری دست دونفره ! 
ب کتف چپت بگیر ی کاردیگه پیداکن

ساعت کاریش خیلی برام خوب بود 

هم میتونسنم درس بخونم هم کار کنم 

حقوقشم ۷ ۸ تومن بود 

به غیر از اینها توانی نمونده که از خونه برم بیرون 

من خجالت میکشم و میخوام گوشه اتاقم بمونم 

کاربری دست دونفره ! 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز