شوهرم واسه یه کاری چند روز یه شرکت رفته
دستش خورده بود به گوشیش وشماره منو گرفته بود
داشت با خانمی که اونجاست حرف می زد،اول یه خاطره تعریف کرد و هر هر خندیدن،بعد از دخترامون بهش میگفت که اره بزرگه کم غذاشت و دومی اشتهاش زیاده و ... اینقد صمیمی بودن حس خوبی بهم نداد،نمی دونم به روش بیارم یا نه
برای من مهم نی
چون بهش اعتماد دارم
پارش میکنم به ۱۰ جهت مختلف🙏🏼
یعنی زنگ زد تو الو نگفتی
عزیزم اینو بدون همکار ها خواهی نخواهی با هم صمیمی میشن مخصوصا اگه چند سال با هم همکار باشن، من هرجا رفتم چه بانک چه کاراداری چه داروخونه چه .... همینطور بوده
کلا هرچی بدبختیه از زیر سر همکارا بلند میشه و محیط کار مزخرف و گوشیای لعنتی!! تاپیکای من بدبختو بخون میفهمی ک چقد شرایطت از من بهتره
باهاش صحبت کن بگو دوست ندارم همکار خانومت صمیمی باشی
منم ی همکار دارم همش خاطره تعریف میکنه و میخنده من ازون متنفرم و خودشم میدونه منم از اون. منم اصلا جواب نمیدم بهش ولی کلا با منظور نیست..
من خودم خانه دار بودم خیلی حساس بودم و فکر میکردم چ خبره اما از روزی ک میرم سرکار واقعا همکارا عین برادرم می مونن. االبته فاصله رو رعایت میکنم .. تا ی حدی طبیعیه
بهش بگو بنظرم
هرکسی یه جور برخورد میکنه بعضی زنا به روی شوهرشون نمیارن ولی خدایی نکرده اگه برای من پیش بیاد واقعا خیلی جدی برخورد میکنم
