من خیلییی وقت نیومدم اینجا.. نمیدونم اصلا کسی منو یادش هست یا نه
ولی امروز بعد مدت ها گفتم بیام و حرف بزنم
من حدود ۲سال و خورده ای که با پسری دوستم… داستان اشناییمون مفصل.. من سه بار اتفاقی توی جاهای مختلف دیدمش.. دفعه اول که دیدمش به نظرم ادم فوق العاده شیطونی میومد و من چون کلااا ادمی ام که حوصله دردسر ندارم.. بیخیال نگاهاش شدم.. دفعه بعد هم اتفاقی دیدمش.. و گفتم بیخیال.. ولی دفعه سوم که دیدمش هم من و هم خودش خندمون گرفت.. گفتم بیام و یه شانسی بدم به اشنایی.. که دقیقا روز اول اشنایی هم دعواموت شد