دوستم ۳۰ سالشه 
پدرش ۳ ساله سکته و افتاده رو تخت نه میتونه راه بره
نه میتونه صحبت کنه .. هیچ کاری 
احتیاج به نگهداری داره 
دوستم خودش شاغله از صبح تا بعد از ظهر پرستار گرفته برای پدرش از بعدازظهر به بعد خودش ازش نگهداری میکنه
خلاصه دوستم خیلی خوشگله خیلی زیاد
خودش شاغله و درآمد تقریبا خوبی داره 
برادر و خواهرش خارج کشورن مادرشم فوت شده 
فقط این پیش پدرش مونده و هم دیگه رو دارن 
تو این شهر ما هم با اینکه ۲۰ ساله زندگی میکنن بخاطر شغل پدرش اون زمان هیچ فامیلی ندارن جز چندتا اونا هم کاری به کار هم ندارن
خلاصه دوستم هرچی خواستگار داشت که زیاد هم بودن بخاطر پدرش رد کرد چون اکثر خواستگار ها میگفتن برای پدرت پرستار ۲۴ ساعته بگیر یا بذار مراکز نگهداری 
اما دوستم دلش نمیاد و قبول نمیکنه 
اما الان یک خواستگار داره که دوستم میگه هیچ مشکلی با پدرم نداره از رفتار و اخلاقشم معلومه مثل بقیه دروغ نمیگه بعدا بزنه زیر حرفش .. گفت پسره گفته یا پدرتو میاریم پیش خودمون یا ما میایم اینجا پیشش زندگی میکنیم
نگهداری ازشو تقسیم میکنیم 
گفت پسره بهم گفته منم مثل تو ..مطمئن تو هم دوست داری بیرون بری ،گردش ، خرید با دوستات ،کافه ..
بعضی روزها من پیش پدرت میمونم تو برو..
بعضی روزها تو میمونی من میرم ..
بعضی روزها پرستار بیشتر میمونه دوتایی میریم ..
اگرم شرایط جوری باشه تو نری منم نمیریم..
خلاصه فقط دوستم میگفت؛ 
پسره خانواده خیلی خوبی و سالمی داره خانواده اش همه ازشون تعریف میکنن یک نفر هم ازشون بد نگفته 
ظاهر پسره خیلی خوبه خوشتیپ و بلند قد 
اخلاق پسره خیلی خوبه و مهربونه 
پسره آدم دانایی هستش یعنی کتاب و اینا زیاد خونده و الانم اهل مطالعه است..
دوستم میگه 
پسره تازه رفته سرکار فعلا ماشین و پول اینا نداره
پسره از لحاظ سنی ۳ سال از دوستم کوچیکتره 
پسره دانشجو سال آخر کارشناسی هستش و هنوز لیسانس نگرفته ولی دوستم کارشناسی ارشد داره