بارها ازش خیانت دیدم حتی قبل به دنیا اومدن بچه ها
برامم مهم بود ولی به خاطر ترس بعد از طلاق و برگشتن پیش خانوادم یجوری تحمل کردم. ولی کتک زدن و فحاشی و بد دهنیش و اینکه باید تا آخر عمر مثل یه برده زندگی کنم
رو دیگه نتونستم تحمل کنم
تو مدت ۸ سال که پیشش بودم مثل یه زندانی بودم که حق هیچکاری نداشت نه بیرون رفتن نه چیز دیگه حتی
دکتر رفتن
بیشتر به خاطر اینا این تصمیم گرفتم
ولی واسه بچه ها خیلی عذاب وجدان دارم مطمئنم اینجا هم آرامش نخواهم داشت