من هفتهی پیش پدرم را از دست دادم پدرم ۲ سالی بود که بیمار بودن توی این مدت بیشتر من و همسرم پیششون میرفتیم ایشون هم همسر و پسرمو خیلی دوست داشت بقیه ی خواهر برادرا راهشون دور بود سه ماهی یک بار مثل میهمان میومدن و میرفتن ۳ تاشون هم که همینجا ساکن بودن هر بار بهانه میووردن مریضی و امتحان بچه و این چیزا را خلاصه که تقریبا ما هر روز سراغ پدر میرفتیم اگر کاری هم داشت به ما میگفت همیشه هم دعامون میکرد و قدردان بود