جدیدا اذان صبح خیلی زود هست من وقتی تا یک و نیم بیدارم میگم یه ساعت دیگه ام روش بذار نماز بخونم بعد بخوابم 😅
خلاصه به کل کائنات فکر میکنم تا زمان بگذره و خوابم نبره
حالا بیدار موندن یه طرف و چگونگی وضو گرفتنم باز داستان داره !
شوهرم کلا جدا میخوابه تو پذیرایی و من و دخترم تو اتاق خواب دخترم میخوابیم قاعدتا برای گرفتن وضو و طهارت باید رفت سرویس که دربش داخل پذیراییه و با توجه به میزان شدت خشم و عصبانیت شوهرم مطلقا غیر مجازه ! چون حتی با صدای راه رفتن آدم هم بیدار میشه چه رسد به باز کردن شیر آب !
مثل انسان های نخستین یه لیوان آب و یه سطل داخل اتاق دارم همین بغل پا میشم وضو میگیرم یه نماز یواشکی و بیصدایی میخونم که نگم براتون !
تازه تو تاریکی همش استرس دارم دخترم بیدار نشه ببینه و بترسه ! کلا اسیر شدم 😂
چقدر زندگی تو خونه پدری عالی بود قدرش نفهمیدم نماز صبح اگر یه روزی میخوندم انقد سر و صدا میکردم تازه مامان و بابا با چه کیفی نگام میکردن قشنگ عشق میکردن ! حالا شبیه دزدها نماز صبح میخونم ! مورد داشتیم یادم نبوده داخل اتاق چادر نمازم بذارم یه شب با پتو نماز خوندم چون جرات رفتن بیرون از اتاق نداشتم !
خصوصا الان که به خاطر تابستون خیر ندیده ۶ صبح میره سر کار خدا نکنه با یه صدایی بیدار شه تمام روز بعد و روزهای بعد به عنوان قاتل بروسلی معرفی میکنه !