نمیدونم اسمشو چی میشه گذاشت
نامزدیم ولی اگه بخوام برم بیرون حتی دم در باید ازش اجازه بگیرم اگه بگم با خواهرم میخوام برم بیرون عصبی میشه دوست نداره اصلا پامو از خونه بزارم بیرون دوست نداره کسی منو ببینه
اگه یکی بهم پیام بده حتی کاری خیلی عصبانی میشه
روز تولدم نبود چون رفته بود مکه من با مادرم و خواهرام رفتیم رستوران عکس براش فرستادم چون میدونم دیونه اس شک میکنه وقتی برگشتم باهام حسابی دعوا کرد که چرا آرایش کردی و رفتی حق نداری دیگه ارایش کنی
بعد عکس کیک و تولدمو براش فرستادم میگفت نکنه برای کسی دیگه بفرستی چرا خیلی خوشگل شدی
حالا هم نمیزاره یه قطره ارایش کنم منم از بچگی عاشق آرایشم یه بار رفتم بیرون عکس فرستادم براش دید یکم رژگونه زدم پدرمو دراورد🥹
مجبورم براش هرجا میرم عکس بفرستم که ثابت کنم من فلان جام با خواهرم یا مادرم تنها هم نمیزاره برم جایی
تفاوت سنیمون زیاده من 23 سالمه اون 42 ممکنه بخاطر همین باشه
خب بعد ازدواج قراره حبس شی پس
فقط جدا شده حریف دیوانه نشو سرت رو میشکنه
نگو که راست میگی ۱۹ سال تفاوت سنی اخه؟
خوبه همینجوری ادامه بده باهاش
زندگی الکی نیستا ... زیر یه سقف برین این رفتارها غیرقابل تحملتر میشه و افسردگی شدید میکیری ... اگه نامزدین احساساتی تصمیم نگیر عاقلانه تصمیم بگیر
اگه درست شدنیه درستش کن اگر نه که دندونه لقه
عقلت از دست دادی با سن باباتی
انگیزه ات از ادامه دادن این رابطه چیه؟
چرا انقد فاصله سنی
خیلی زیااااده، صدرصد بخاطر همینه
امروز فیلم الی و راه های نرفته اش دیدم
یاد اون افتادم یهو
ملی
