2777
2789

من دیروز قرار بود بیام خونه ی خودمون یه شهر دیگست 

بعد شب قبلش میره به خواب پسر عموی بابام میگه عمو ساعت ۷ صبح برو خونه پیش آجیم تا وقتی که میخواست بره بمون پیشش چون آجیم داره وسایلشو جمع میکنه حالش خوب نیست و مریض احواله هواشو داشته باشین نذارین گریه کنه

بعد پسر عموی بابام عجیب بود برام اومده سر سفره ناهار اومد بوسم کرد یهو گریش گرفت گفت خودت میدونی من هیچ وقت بی دلیل نمیام داداشت اومده به خوابم گفته برو مراقب آجیم باش

اینم بگم پسر عموی بابام سنش خیلی بالاست بچه سن نیست😭

از اون موقع یکم آروم تر شدم

توی خواب خیلی ها اومده و گفته مراقب آجیم باشید مریضه🥲

آخرشم متوجه شدم واقعا مریضم و تا چند ماه درمانش طول میکشه

خدایا خودت بهم صبر بده فقط

﮼طُ‌دَرمـان‌ِزخم‌های‌ِوجود‌ِمَنـــی🙂♥️🫂دوستان کاربری از ۱۴ خرداد دست منه و تاپیکای قبلی مال من نیست😇💙

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

روت نظر داره داداشتو بهانه کرده تا اکتشافی دیگر بدرود

اینطوری نیستن فامیلای ما کلا روبوسی و اینا موقع همدردی عادیه برامون

﮼طُ‌دَرمـان‌ِزخم‌های‌ِوجود‌ِمَنـــی🙂♥️🫂دوستان کاربری از ۱۴ خرداد دست منه و تاپیکای قبلی مال من نیست😇💙
چ بفکرته داداشت درد بلاش تو سر داداشای من

کاش زنده بود اذیتم میکرد🥲

﮼طُ‌دَرمـان‌ِزخم‌های‌ِوجود‌ِمَنـــی🙂♥️🫂دوستان کاربری از ۱۴ خرداد دست منه و تاپیکای قبلی مال من نیست😇💙
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز