یه موقع لبنیاتی کار میکردم
خیلی سرمون شلوغ بود ماه رمضون نزدیک افطار همه میومدن شیر بخرن
اینقدددددددر ما واژه شیر رو تکرار کرده بودیم
یه پیر زنی گفت یک کیلو شیر
من نشنیدم
بهش گفتم چند کیلو ک.....یر ؟؟؟😐😐😐
پسرای بی همه چیز هر هر هر میخندیدن حیثیتم رفت
فقط رفتم قایم شدم😂😂😂