سلام دو روز پیش رفتیم خرید نامزدی کردیم برا داداشم و نامزدش منو برده بودن که نظر بدم و فلان اول رفتیم انگشتر بخریم که از من پرسیدن گفتن کجا بریم آخه چند تا طلافروشی بزرگ هست منم یکی رو پیشنهاد دادم بعد مادر عروس منو منی کرد گفت اععع اونجا باشه عیب نداره دیگ رفتیم اونجا دیدم مادر عروس من خوشم از اینا نمیاد والا دیروز اومدیم گشتیم یکی رو پسند کردیم دروغ چرا دست داداشم تنگ بود قرار بود انگشتر در حد ۴ بگیریم خودشونم خبر داشتن چون فامیل درجه یکن بعد به من گفتن ما یکی انتخاب کردیم ۶ گرمه داداشت داره منم گفتم والا اینجوره که نداره بعد هی اصرار به داداشت منم رفتم بهش گفتم گفت بزار بگیره عیب نداره منم گفتم پس چیه منو کردی مسخره خودت این وسط میگی ندارم بعدم یادت باشه باید ۵ تومن قسط وامو که بابا داده بدی دیدم به ی ورشم نبود همه چیز خریدن نظر منم گوه خودشون حساب نکردن قسط وام ازدواج منم نریخت که بابام داده بود حالا جلو حساب ضامنم بستن منم همونجا رسیدم در خونه پیاده شدم نرفتم بالا اومدم خونه خودم دیگ اونام نه زنگ زدن نه چیزی فردا شبم نامزدیشونه منم نمیخوام برم به نظرتون کی مقصره
اینم بگم اومدیم وسط راه سه تا کارتون شیرینی گرفت به همشون یکی ی کارتون داد ولی من اینقد واسشون خودمو کوچیک کردم ولی من هیچ من نگا خخخخخ
