انتخاب خیلی سخته ولی با نهایت احترامی که واسه خانواده ام قائلم همسرمو انتخاب میکنم چون همسرمم معتقده زن و شوهر باید اولویت همدیگه باشن
مادر فقط آن زنی نیست که هر صبح با صدای دردانه اش بیدار میشود...من هم مادرم...منی که وقتی شب در خواب تو را میبینم دلم نمیخواهد هرگز صبح شود...وقتی در خواب تورا در آغوشم میبینم دلم میلرزد...حتی در خواب هم میدانم که ندارمت....ولی دلم برایت میلرزد...صبح که بیدار میشوم لبخند به لب دارم...چون روی ماه تو را دیده ام...چون تو در اغوشم بودی...چون بوی تنت رابه ریه هایم کشیده ام...حتی در خواب و برای یک لحظه...آری من هم مادرم... مادر فرزند ندیده و نیامده ام... مادر تویی که برای داشتنت روزهای قشنگ جوانیم را در مطب دکتر ها و بیمارستانها گذرانده ام...مادرتویی که برای داشتنت مشت مشت قرص میخورم وصدها امپول میزنم...منی که تمام تنم ازمرحمت امپولهای گران قیمتم کبود است... من و امثال من مادر تر از هر مادری هستیم...مادرانی زجرکشیده...مادرانی که ثانیه به ثانیه روزهایمان را با حسرت داشتن دلبندمان میگذرانیم... که با دیدن یک کفش نوزادی پشت ویترین مغازه ها دلمان میلرزد و پر میشود از غصه...پر میشود از حسرت دیدن تو با اینکفشها و تاتی کردنت... آری من هم مادرم...فقط تو را ندارم عزیزکم...فقط در رویاهایم برایت مادرانگی میکنم...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
با بابام به مشكل برخورده مياد با من دعوا ميكنه. يه چند بارى ام گفت زنگ بزن بهشون بگو من ديگه با شما كارى ندارم منم زنگ زدم گفتم كه اروم بشه. ولى الان با اين كه چند هفته گذشته دوباره بعضى موقع ها الكى بحث رو شروع ميكنه و از خوانوادم بد ميگه
ی مدت نرو خودش کم کم اروم میشه همین که میبینه شما اون رو ب همه ترجیح دادی خیالش رو راحت میکنه
مادر فقط آن زنی نیست که هر صبح با صدای دردانه اش بیدار میشود...من هم مادرم...منی که وقتی شب در خواب تو را میبینم دلم نمیخواهد هرگز صبح شود...وقتی در خواب تورا در آغوشم میبینم دلم میلرزد...حتی در خواب هم میدانم که ندارمت....ولی دلم برایت میلرزد...صبح که بیدار میشوم لبخند به لب دارم...چون روی ماه تو را دیده ام...چون تو در اغوشم بودی...چون بوی تنت رابه ریه هایم کشیده ام...حتی در خواب و برای یک لحظه...آری من هم مادرم... مادر فرزند ندیده و نیامده ام... مادر تویی که برای داشتنت روزهای قشنگ جوانیم را در مطب دکتر ها و بیمارستانها گذرانده ام...مادرتویی که برای داشتنت مشت مشت قرص میخورم وصدها امپول میزنم...منی که تمام تنم ازمرحمت امپولهای گران قیمتم کبود است... من و امثال من مادر تر از هر مادری هستیم...مادرانی زجرکشیده...مادرانی که ثانیه به ثانیه روزهایمان را با حسرت داشتن دلبندمان میگذرانیم... که با دیدن یک کفش نوزادی پشت ویترین مغازه ها دلمان میلرزد و پر میشود از غصه...پر میشود از حسرت دیدن تو با اینکفشها و تاتی کردنت... آری من هم مادرم...فقط تو را ندارم عزیزکم...فقط در رویاهایم برایت مادرانگی میکنم...
فعلا هیچی نگو بذار شوهرت خودشو خالی کنه دلتنگی اینام نکن فعلا توام همدردش شو و سعی کن همون حسیو بگیری که خدای نکرده اگر بین تو با خونواده اون اختلاف می افتاد بعد مدتی خودش نرم میشه میذاره
وقتى موضوع دعوا و جر و بحث هنوز داغه هيچ تصميمى از روى عقل گرفته نميشه و همينطور نميشه طرف مقابل رو متقائد كرد
شما فعلا هيچ تصميمى نگير سكوت كن در مقابل شوهرت تا ابها از اسياب بيفته بعدا هم اون ارومتر ميشه هم شما نيازم به انتخاب نميشه به مرور زمان قبح دعواتون از بين ميره حل ميشه موضوع
هیچ کس جای کسی دیگر رو نمیگیره من جای شما بودم شاید شاید رابطم رو با خانواده ام کم میکردم اما قطع نمیکردم ولی در عین حال سعی میکردم دل همسرم رو بدست بیارم