مادربزرگ مامانم فوت شده ، بعد من یه خالم براش قرآن میخونده یک سال اینا
بعد بخاطر مشغله دیگه برای مادربزرگه قرآن نمیخونه
یه روز مادربزرگه میاد خوابش میگه تو عذابم انگاری داخل حموم داغمو حموم رو بخار گرفته و به سختی نفس میکشم ، اما وقتی تو برام قرآن میخونی در حموم رو باز میکنن بهم هوا میرسه راحت نفس میکشم و حالم خوب میشه