سلام دوستان
بچه ها من گذشته خیلی سختی داشتم پدرم فوت شده بود تنها با مادر بیمار روحی
از سن خیلی کم کار کردم درس خوندم مدیریت خونه با من بوده دخل و خرج خونه با من بوده مادرمم یه بچه ده ساله تصور کنین در اون حد نابالغ و متوقع و پر خرج
غیر اینا خرید جهزیه مراسم عقد و خرید عروسی و و و و خلاصه خودم خانواده خودم بودم یه جوری صورتم با سیلی سرخ نگه میداشتم که همیشه همه به عنوان یه ادم حسابی قبولم داشتن
بعد ازدواجمم یادمه تو دوران نامزدی از این املاکی به اون املاکی از این بانک به اون بانک شوهرم میبردم که فکر خونه باشیم بعدم ماشین خریدیم بعد خونه رو ارتقا دادیم بعد ماشینو طوری که همه مونده بودن
ولی خب متاسفانه الان که زندگیم خوبه بازم دستم به خرج نمیره مدام استرس دارم نکنه قسطا عقب بیفته نکنه قبضا رو نتونیم بدیم نکنه نکنه
خیلی ها از من توقع کادو های گرون دارن یا مثلا پذیرایی های شاهانه ولی من طبق عرف میدم گاهی ندارم گاهی دارم ولی استرس دارم که کم بیارم و زیاد کادو نمیدم مثلا اگه همه یک میلیون بدن من یک میلیون میدم
توقع دارن من جدا از شوهرم عیدی بدم چون شاغلم
حالا وضع مالیمون عالی نیستا فقط دورنمامون خوبه تا خرخره قسط میدیم
با اینحال دوست دارم خرج کنم ولی همیشه نگرانم
اینا اثرات شب هایی هست که از گرسنگی خوابیدم ولی نزاشتم کسی بفهمه
نمیخوام خسیس به نظر برسم
چکار کنم