بیشتر از ۵ ساله ازدواج کردم. کارمند یکی از بهترین ارگانهای شهرمون هستم..رتبه برتر کنکور بودم و بهترین دانگشاه دولتی تهران درس خوندم ..خانواده منسجم و صمیمی دارم.با همسرم توی مغازه ای آشنا شدم که خودش میگفت بخشی از اجناس یعنی لباسها مال اونه و شراکتی با دوستش داره کار میکنه اما بعدها قبل از خواستگاری رسمی مشخص شد شاگرد اونجا بوده...من ازش خوشم اومده بود و شایدم خامش شده بودم و برام مهم نبود که وضعیت مالیش زیر صفره..فهمیدم ورشکسته بوده و خانوادش خونشون رو فروختن و یه آپارتمان گرفتن تا تونستن بدهیاشو بدن و جمعش کنن.قبل نامزدی و عقد مادرش چندین بار بهم گفت که به شوهرم گفتن ما مشکلی نداریم با ازدواجت اما تو وضع مالی ما و خودت رو میدونی...از اون روزها ۶ سال تقریبا گذشته...موقع نامزدی هیچی برام نگرفتن..نشون رو خودم گرفتم دستم کردن..موقع عقد یه انگشتر خیلی خیلی سبک بعنوان زیرلفظی بدون اینکه خواهرش و خودشون هیچ کادویی بدن بهم با اینکه وضع خواهرش خوب بود..موقع عروسی بازم هیچی یعنی دو دست تشک دادن با دوتا بالشت ..یه استکان برای پسرشون نخریدن خواهرشم دعوت کرد ولی هیچی نداد بهمون.وقتی نامزد بودیم گفتن تا ۳ سال قسط باید بدیم الان ۶ سال گذشته. شوهرم تک پسره با دوتا خواهر..حقوق پدر شوهرمم خوبه...با بیکاری شوهرم ۶ سال ساختم...سر ۲ تا کار شرکت خصوصی جمعا ۴ یا ۵ ماه رفت که دراومد و راضی نبود بعدم اسنپ که همش خرج ماشین شد و...خیلی بدبختی کشیدم توی زندگیم باورم نمیشه با اون همه آمال و آرزو و درس و تلاش رسیدم به این نقطه تاریک...حس میکنم شدیدا ازم سواستفاده شده..پارسال خونه خریدم...نزدیک ۱ ساله حتی برای خونمون کادو نیاوردن..با اینکه چندین بار ناهار و شام دعوت بودن خونمون...حتی یکبار نگفتن عروس احمق ما کم و کسری نداری؟!الان ۶ ماهه رفته سرکار ۴ ماه از حقوقش رو نمیدونم چکار کرد تا با چند بار بحث و دعوا خونه پدرش گفت پولا رو یه جایی سرمایه گذاری کردم که به باد رفتن...با اینکه خانوادش میدونن چه فشاری رو متحمل شدم حتی یکبار زبونی تعارف نکردن چیزی احتیاج نداری؟ میدونستن گند پسرشون رو...دلم خیلی گرفته دوس دارم تمومش کنم این زندگی رو اما یه دختر ناز و شیرین و شاداب دارم که نمیخوام فرزند طلاق شه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شوهرم کنارم نیست...باهم اختلاف نظر زیادی داریم...یادم نمیاد باهم ۵ دقیقه راحت حرف زده باشیم و بخندیم..و حامی من نیست...میشه اینطور ادامه داد؟ حس تلف شدن میکنم.
بخاطر دخترت طلاق نگیر ولی نادیدش بگیر تا بخودش بیاد اون باید الان در برابرتو از گل نازکتر نگه خیلی پرروش کردی حالا ک وظایف بیرون با توه کار خونه و بچه و هرچی سختیه بزار واسه اون منتم بزار سرش