بعد دیگه دیدن اینجوری نمیشه مثلا خبر بدیم زنگ میزدن که ۱۰ دقیقه دیگه میرسیم که مثلا من آماده باشم
میگفتم نیستم دو سه روز دیگه زنگ بزنید اگه بودم قدمتون رو چشم
یا میگفتم مثلا فردا بیایید الان باید برم جایی
بعد ماسک میزدم میگفتم سرما دارم کاش خبر میدادی (واقعا مریض بودم اما نه دیگه در حد ماسک زدن من زیادش میکردم😉)
آهان درو هم دیر باز میکردم میگفتم لباسم مناسب نبود
دیگه یاد گرفتن از چند روز قبل خبر بدن
بدون دعوت نیان
تند تند هم نیان😁
ببین من پارسال امتحان داشتم خب بعد روز قبلش وضعیت واتساپ گذاشتم که شرو ع امتحانات و خستگی هاش دیدم همه اونایی که باید میدین این وضعیت منو چک کردن گفتم خو خوب حداقل فهمیدن که امتحانات م شروع شدن این ایام نمیان خدا شاهد صبحش از کلاس اومد خبر دادن که بله فلانی با خانواده داره میاد یعنی حساب کن من اون روز خسته از کلاس اومدم شام درست کردم برا 15 نفر ادم و فرداش باید میرفتم امتحان بدم اما اصلا نرسیدم کتاب بخونم 😭
منم همیشه متعجبم چندساله همین کارشه
خداشاهده هربار بعد رفتنش خواهرم دعوا داره باشوهر بیچارش...
میگ خب زنِ حسابی خودت سه تا بچه داری اونام هرکدوم دوتا خودمم دوتا خونه اپارتمانی چطور کنترل کنم
میگ بیان اما جدا جدا ن باهم میشه میدون جنگ
