غروب زیباست اینطور نیست؟ حرفایی هست که میخوام بگم اما از نظر جسمی نمیتونم من هنوزم واقعا دوستت دارم اما از امید کاذبی که به خودم میدم خسته شدم. من از امید به چیزهای بیشتر خسته شدم در حالی که ما چیزی بیش از دو تا انسان در یک اقیانوس نیستیم. در حالی که حقیقتا فقط یه قطره در دریا هستیم. وقتى حقيقتا من فقط به سیاره هستم که به دور تو می چرخد خورشید من هنوز دوستت دارم اما از تلاش خسته شدم. من از تلاش برای این که باور کنم واقعاً زمانی به هم میرسیم خسته شدم خسته شدم که بدونم هر کسی رو که تا به حال دوست داشتم در نهایت برام درس عبرت شده از انجام اولین حرکتها خسته شدم اما اگه من این کار رو نکنم کی این کار رو میکنه؟ تو از شانس استفاده نمیکنی و من به هیچ کدوم از اینها اعتقاد ندارم آیا واقعاً من توی رویاها هات هستم یا فقط کسی هست که دقيقاً شبيه منه؟ چرا احساس میکنم همه چیز از شمال به غرب ادامه داره همیشه یه قدم به جلو برداشتم و سه قدم به عقب رفتی و این سه قدم پرش های بزرگی هستن در حالی که اون قدم به جلو فقط یه چیز کوچیک هست ما پیشرفت نمیکنیم تو پیشرفت نمیکنی در نهایت ناامید کننده بود اگر به تلاش ادامه بدیم هیچ اتفاقی نمیفته من نمیتونم قبل از غروب خورشید به سمت غرب تو رو مجبور به دوست داشتن کنم و بنابراین غروب خورشید زیباست اینطور نیست؟
شاید بهشت ...
