تاپیکارو که میخونم خیلی غصه میخورم.
یه عده از اینکه اجازه نداشتن تو رشته ای که دلشون میخواد تحصیل کنن افسرده ان.
یه عده میترسن رشته که خانواده اشون گفتن رو قبول نشن و سرکوفت بشنون.
یه عده درحال مجادله با خانواده ان که شاید راضیشون کنن رشته مورد علاقشونو برن.
یادم میاد 4سال دبیرستانو تو مدرسه ای خوندم که عین 4سالش برام عذاب بود هرروزش واسم شکنجه بود چقدر دوست داشتم مدرسه رو آتیش بزنم از کتابا و درسا متنفر بودم.
صبح تا شب همش پشت میز درس خوندن و جزوه نویسی و کوفت و زهرمار....بعدشم که مجبور شدم تو دانشگاه رشته ای رو بخونم که اصلا دوستش نداشتم...من عشق ورزش بودم و روحیه پر از نشاط و جنب و جوشم رو محدود کرده بودن به رشته مزخرف حقوق و تمام خواسته هام محدود شده بود به فقه و اصول و درد و مرض.
تهش چی شد؟من 8سال(4سال دبیرستان و 4سال دانشگاه)رو فقط به اجبار بدون گذروندن یک لحظه خوشی سپری کردم که چی؟که ورزش نون و آب نمیشه...
حالا تازه رفتم دنبال علاقم دنبال آرزوهام.شاید اگر اون موقع حمایت میشدم الان تازه اول راه نبودم...
مامان باباهایی که بچه هاتون هنوز کوچیکن توروخدا قسمتون میدم بهشون کمک کنین بال پروازشون باشین زنجیر نشید به پاشون بذارین دنبال علاقه اشون برن نذارین سال ها فقط رویاهای شمارو زندگی کنن اونا خودشون رویاهایی دارن که تو همین عمر محدود فقط فرصت بهش رسیدن رو دارن...