خوبه اینجا رو دارم خودمو خالی کنم دارم از حرص میترکم نمیدونمم حق و ب بابام بدم یا خواهرم ولی از اونجایی ک خواهرم هیچ خوشی تو خونه پدرم ندید و خیییییلی بچگی و نوجونی و جوانی سختی داشت (پدرم ب شدت خسیس، سخت گیر، کنترل گر، بداخلاق، عصبانی، و.. همیشه دعوا و کتک کاری با مادرم و...) شاید ته دلم طرف خواهرمم
پدرم ب شدت حرف و تایید مردم براش مهمه و برعکس خواسته خانواده ش اصلا
و ب شدت تعصبیه
بخاطر همین خواهرم بدون اینکه با پدرم هماهنگ کنه (اگه میگفت مخالفت مینید) ب شوهرش گفته بود روز عقدم فلان خواننده رو بیار ک با مهمونا برقصیم (طرف ما رسمه خیلیا اینکارو میکنن)
و روز عقد پدرم فهمید قراره خواننده بیاد و گفت کنسلش کنید خواهرمم گفت دیگه هماهنگ کردن و بابام عصبانی شد (جلو خانواده خواهر و برادرش) و داد زد ب خواهرم گفت تو چرا اینقد بی مغزی و همه چیز باید ب حرف خودت باشه(تقریبا همه چیز مراسم و اندازه طلا و... و... رو خود خواهرم تعین کرد با مخالفت پدرم) یا کنسل میکنی یا عقد و ب هم میزنم و رفت بیرون
خواهرمم جوابشو داد
و با اینکه داماد خواننده رو آورد پس فرستادن و کنسل کردن
نظرتون