قرار بود خانوادم بیان بهم برای اولین بار سر بزنن و تابستون امسال بیان خونمون که من ب شوهرم گفتم اما جواب سنگینی شنیدم با جدیدت گفت من ک میرم مغازه وقت ندارم ببرمشون بیرون منم ناراحت شدم گفتم ینی نمیتونی دو روز خودت بیکار کنی چیز خاصی نخواستم خانوادم ناراحت میشن گفت نمیتونم منم کشش ندادم از اونجایی ک عصبی شدم با لحن تندی گفتم خوب نبر خودم میبرمشون اونم در جواب گفت اگه گم بشید من نمیام دنبالتون ، در این حد بیشعوره ، خیلی جوش آوردم گفتم خوب نیا (یکم بلند گفتم) گفت چرا داد میزنی ک دیگه سکوت کردم از اون روز دیگه رفته تو خودش قهره اخم میکنه تو خودشه با من حرف نمیزنه کلا سرش تو گوشی فقط میاد خونه ناهار شام میخوره بعد میخوابه میره سرکار ، انگار من کار اشتباهی کردم هر کسی جای من باشه همین برخورد میکرد ،
الان میخام برم خونه خودمون تا دیگه با من این رفتار نکنه
یا اگه دلش با من نیست بره طلاق بده جوون و عمر خودم و خودش از بین نره
فک کرده من غریبم هر کار میخواد میکنه
یبار از خونه ساعت ۲ شب بیرونم کرد
بعد با منت اومد دنبالم کاش اون روز تاکسی میگرفتم میرفتم ترمینال همش کوتاه اومدم ب خانوادم چیزی نگفتم چون این مشاورا میگن بحث داخل خونه نبرید بیرون تو خونه حلش کنید اما این درست نمیشه
حس میکنه من کلفتشم ناهار بزارم شام بزارم بیاد بخوره بعد بره سرکار
ن حرفی میزند ن صدایی ازش در میاد
بیارم فک کنم بهم خیانت کرد آخه تو گوشیش چیزی دیدم کبماند
فک کنم زندگی ما درست نمیشه دیگه خیلی آدم مغروریه خیلی اذیت میکنه با بی توجهی و رفتارش ، همیشه سر هر چیزی با من بحث میکنه
ب من توهین میکنه ...
خسته شدم ازش
این شهر تنهام از خانوادم دورم این هم ک تنها کسی دارم اینجوری داره میکنه با من
از لحاظ روحی نیاز دارم ب توجه اما رفتاراش خیلی بده مثل بچه ها قهر کرده دو روز با من حرفی نمیزنه
شما ی راه حل بدید