بچم الان ۳ ماهشه همه جوره اذیت میشم‌پیش خانواده شوهر میشینیم تو ی حیاط هستیم خونه هامون جدا هسشوهرم شغلش دامداریه همش توکوه میشه تودوهفته ی بار میمونه خونه اونم مادرش یادش میده تواتاق دگ بخواب اینم میخوابه کلا هرچی بینمون میشه میره ب اونا میگه ۱ میلیون برام خرج کنه زود میره میگه ک ۱ میلیون ب فلان چیز داد اصن هیچی تو دهنش نمیمونه همه جوره هم گفتم ک مرد اینقد دهن لق نمیشه نباید حرف خونمونو حتی ب خانوادتم بگی.صن ن جایی میبره مارو ن چیزی همش خونه میشم دگ اونقد خونه موندم افسرده شدم اگ برام ی کیلو موز بگیره باید ب خانوادشم بگیره خلاصه نمدونم والاچیکارکنم شماباشین این بی محلی هارو تحمل میکنین یاجدامیشین
بیایید تاپیک اخرم عکسموگذاشتم
جدا شو چون بچتم بزرگ شه اونم اذیت میکنه
من بودم میگفتم یا تغییر کن یا جدا میشم.
چرا به خاطر بچه باید بمونم؟؟بچه تا هفت سالگی مال مادر هست یا کلا میشه در قبال مهریه حضانت بچه رو گرفت بچه نیاز به آرامش داره خودم تجربه کردم خودمم میتونم از پس خودم و بچه بربیام
مگه چن ساله ازدواج کردید که به این زودی از هم زده شدید
جدا
کلا با خانواده شوهر یجا بودن اشتباهه
تقریبا اخلاقش مثل پدرم بود ک فوت شد
طلاق بگیر و بچه رو بزار پیش خودش
برو دنبال زندگیت شاید بتونی دوباره از دواج کنی
عزیزم شما ممکنه افسردگی بعد زایمان داشته باشی ،خیلی همه چیز برات آزاردهنده است تو این حالت و زودرنج میشی فعلا هیچ تصمیمی نگیر ،بعدش هم اگه می خواستی طلاق بگیری نباید بچه دار می شدی حالا که بچه داری باید تلاش کنی همین زندگیتو درست کنی
اول زندگی همه مشکل دارن کم کم درست میشه
تو ک زن همچین مردی شدی ک با مادرش ی جا زندگی میکنه و دامداره اگه ازش جدا بشی بعدش چیکار میکنی
اونموقع ی زن مطلقه ک ی بچه داری محسوب میشی اونموقع شاید خانوادت صلاح دیدن دادنت ب ی پیرمد
زندگی بدون عشق معنی ندارع
چه با بچه چی بی بچه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
