چون اومدم واسطه آشتی شوهر خرم با داداش گاوش شم چون یه نفر ازم خواسته بود با شوهرم حرف بزنم منم حرف زدم نصیحتش کردم و.... ولی شوهر بی شرفم یهو مثل سگ رفت در رو قفل کرد گفت تو اعصابمو خورد کردی و باید بکشمت همین امشب و خیمه زده بود روم موهام می کشید و هی هلم میداد و میگفت باید بکشمت تکه تکه ات کنم اسید بریزم روت.......
انقد حالم بد شد انقد گریه کردم انقد بهم گفت گوه بخور بی لیاقت و فلان........