شوهرم پول لازم داشت مادرم گفت راستی طلاهات اونقد نمیشن
شوهرم گفت ا چی
طلا داری
بقیه اشم میگم
خدایااااا
چرا باید قایم کنی نمیفهمم
نگید ب مادرت نمیگفتی
ک مجبور بودم بگم
چون طلاهارو داداشم برام میخرید
یا ابلفظ
بیست تومن نقد .
ده گرم طلا
داشتم
حالا بقیه اشم میگم
به اون چه آخه
مجبور نبودی بدی. اونم حق ناراحت شدن نداره
وای خیلی بده
منم مامانم پول پس انداز می کرد اومد گذاشتم تو اتاق من منم گذاشتم تو کشو بابام یچی از اتاقم می خواست اومده بود اون کشو رو گشته بود پولارو پیدا کرده بود دیگه خودم گردن گرفتم گفتم پول روزانه مدرسه رو خرج نکردم پس انداز کردم بعد چند روز هم رفتم با پول هدیه تولدم یه شلوار و پیراهن خریدم گفتم پولارو کلا خرج این کردم و جای پول رو عوض کردم
خب می تونی یه دروغ کوچولو بگی البته این نطر منه با داداشت هماهنگ کن خب مثلا به شوهرت بگی داداشم ماهی مقداری پول میده به من براش نگه دارم وقتی زیاد شد بره طلا بخره وقتی نیازش داشت بفروشه نخواسته مامانم بفهمه گفتیم برای منه، البته نمی دونم ایده خوبی هست یا نه این اومد ذهنم واقعا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
