یه جاری دارم همسن مامان منه ، مثل مار میمونه و بشدت با سیاست و موزی ... دخترش همسن منه ۲۴ سالمه ، ۲ساله ازدواج کرده سر زندگیشه ، با یه پسری که نون خوره باباشه همچیو بابای پسره داد حاضر اماده اینام جهاز دادن کامل و خیلیم باج میدن به دامادشون کلا . ایناش به من مربوط نیست اصلا ، ولی من ۴ سال با همسرم دوست بودم با همه نداریاش وایسادم به یه حداقلایی برسه بتونه بیاد جلو ، شوهرم پشت نداشت هرچی بود از خودش بود ... خلاصه خونه مادرشوهرم بودیم . من تازه امسال عقد کردم ، اونا گفتن بهانه و دخترت همسنن گف آرررره ولی دختر من دوساله سرزندگیشه😌 چنان با افتخار گفت منم تازه وارد بودم یهو لال شدم .. اصن چی میتونستم بگم ؟ حس کردم ترشیده بودم که اینجوری با افتخار گفت ... نمیدونم حالم بده ... من بخدا تازه حس میکردم زودمم هست .. اونا بشدت مذهبی و سنتی ازدواج کردن ... خب زخم زبون داره؟ دلم شکسته
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزبزم دیگه داری خانم یه زندگی میشی دلت رو محکم کن خدایی چیزی نگفت تو خود متن تو بدتر ها رو در مورد خودش و دخترش گفتی
ترشیده چیه استفاده کردی 😐😐😐
ب نظرم خودت از وضعیت ناراضبی بودی و هستی باعث شد حرفش تا اعماق وجودت رخنه کنه
خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزهگان»شادمان شوند. وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان! من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم 💔همین قدر تلخ💔.