بله عزیزم مادرم کاملااا راضی بوده ولی خواهران زیر گوشش خوندن که من رابطه دارم با دامادمون
کلا دیدگاهش عوض شده نسبت به من
پدرم که اینقدر منو دوست داشت تو چشمام نگاه نمیکنه
برادرام باهام حرف نمی‌زنن
منم امروز به مامانم گفتم جوابم منفبه
اونم گفت اگر جوابت منفیه پس خودت بهش بگو
شب که میخواست بیاد بچه رو ببره می‌خوام بهش بگم
انشالله هر چی خیرو صلاحه پیش بره
حکایت شمارو ماهم داشتیم
چندین سال قبل بعد فوت مادرم ما بچها ک تقریبا همه چی حالیمون بود به پدرمون گفتیم با خاله مجرد ازدواج کنه پدرم ب خاستمون عمل کرد و پاپیش گذاشت ولی خالم قبول نکرد میگفت دلشو ندارم.
پدرم بعدها با برادر زاده زنعموم ازدواج کرد و خداروهزاران بار شکز این خانم هم از مهربانی بی نظیره
عزیزم شما خیلی جوون و کم سن هسی تصمیم عاقلانه بگیر
احساسم میگه یه چیزی رو درست نگفتی ،چرا باید خانواده ت فکر کنم که تو با دامادتون ارتباط داری؟؟؟در حالیکه خودت میگی راضی نیستی وجوابت منفیه،احتمالا اول قبول کردی بعد پشیمون شدی حال خونواده هم میگن اگه حالا که اول جواب مثبت دادی بعد پشیمون شدی دامادتونم ناراحت میشه خودت بگو
عزیزم بزار یک چیزی بهت بگم .اختلاف سنی به تنهایی عامل بدبخت شدن یا خو شبخت شدن نیست .اولا به دامادمون به چشم عجیبه نگاه کن بعد بررسیش کن اگر آدم با اخلاق و انسان شریفی است و خواهرت ازش راضی بوده بیشتر راجبش فکر کن .فکر کن یه غریبه ست اومده خواستگاریت شرایطش بسنج و فراموش شوهر خواهرت بوده .اگر مرد با اخلاقیه قبولش کن اخلاق حرف اول و آخر رو میزنه
