سیاست زندگی با مادرشوهر تو ی ساختمون

خودت زیاد صمیمی نشو تا اونا هم نشن

مثل مهمون برو خونشون نه اینکه همش اونجا باشی

به هیچ عنوان بهشون کلید ندین

هر روز نرو خونشون 

دعوتت کردن برو 

ماهی یکبار برو خونشون 

که حریمتون حفظ بشه

تا اونها هم یاد بگیرین با دعوت بیان 

اگه سرکار میری که خیلی خوبه ازت انتظار ندارن زیاد 

دوری و دوستی

کاش قبول نمیکردی یه جا باشی باهاشون هر کاریم بکنی یه حرفی از توش در میاد. سیاست مدارا هم تو یه ساختمون دچار مشکل میشن. ولی اگه مجبوری  فاصلتو حفظ کن. هفته ای یه با شوهرت بعد شام برین خونشون. برای غذا مثل مهمون با دعوت برو و بیا. مهمون داشتن نری پیششون مگه این که دعوتت کنن وگرنه میشه وظیفت. خواستی بری بیرون ازت سوال کردن بگو بیرون کار دارم چه تنها چه با شوهرت نذار به خودشون اجازه بدن اظهار نظر کنن

😂

ببین سرت تو کار خودت باشه فقط با کسی کار نداشته باش تا کسیم کاریت نداشته باشه اگرم شوهرت هی رفت خونه ننش گیر نده و دعوا راه ننداز فقط سعی کن کاری کنی تو خونتون ارامش داشته باشه و‌خوشبگذره تا بیشتر تو خونه خودتون باشه ، هر یقه نرو خونه خانواده شوهرت ، حریم داشته باش ، کلید نده دست کسی ، در خونتو باز نزار به هیچ عنوان ، خودتو درگیر نشون بده خودتو بیکار نشون نده بزار بدونن وقتت پره ، برو باشگاه برو کلاسای مختلف و... 

یه چیز دیگه از در خونه رفتی بیرون خونه رو قفل کن اصلا نگی زشته و فلان بذار روال زندگیت از اول همین باشه 

همه رو گفتن اینم اضافه کنم 

خونت مهمون اومد اونارو دعوت نکن تا عادت نکنن توقع نکنن

افرین اینو منم از قلم انداختم

بهشون کلید نده 

ازشون کلید نگیر 

جا کفشیت داخل ساختمونت باشه بیرون نباشه 

در واحدتون اگه معمولیه که از بیرون راحت باز میشه به شوهرت بگو ضد سرقت کنه قبل از عروسی 

زنگ داشته باشه 

سعی کن صدات  در نیاد کسی نفهمه هستی نیستی 

باور کن زندگی ت چادر بهتر از قصار مادرشوهره بخدااااا

منم با مادرشوهرم یه ساختمونیم مثل مادره برام

من از اول زیاد کمک نکردم تو کارای خونش تقریبا اصلا  براشون عادی شده با احترام رفتار کن صداتون هنگام دعوا هم بیرون از خونه نره 

ما اس ام اسی دعوا میکنیم... تند تند خونشون نرو 

بد همسرتو پیششون نگو همیشه از همسرت تعریف کن

زیادم حرف نزن و مسائل خصوصیتونو نگو

همیشه در خونتو قفل کن. هرکی هم گفت نمیخواد الکی یه مثال بزن ساختمون آشناهامون همه فامیل بودن دزد یواشکی اومده رفته خونش منم میترسم. بعدم اگه هعی گفتن خونه تنهایی بیا بگو نه یسری کار دارم. فلان کتاب و باید تموم کنم بیرون یکم کار دارم خلاصه بپبچون که عادت نکنن بری و بیای. اصلا واضح نگو کجا میری کجا میای چون عادتشون میشه