6سال باهم بودین و ...و تو این سالها پسره ب دخترع میگه هیچوقت دختری ب پاکی توندیدمو بهت اعتماد کامل دارم تو این سالا هیچوقت ب دختره گیر نمیداد چ زود جوابشو میداد چ دیر چ اشغال بود چ هرچیز دیگع ای ولی دختره ام خیلی دوستش داشت و بهش گیر میداد تا دیر جوابشو میداد میگفت ی جا دیگع گرمی و ....
اخلاق پسره خیلی خوب بود غیر از اینکه ب دختره بگه بمیرم برات یا فدات شم یا زندگیم هیچی نمیگف بهش 😔
همش قسم میخورد هیچ ارزویی غیر از اینکه مال من بشی نمیخام از خدا فقط تورومیخام😔
بارها ب دختره پیشنهاد فرار داد قسم میخورد بخاطر تو غید همه خانوادمو میزنم میریم دیگه هیچوقت نمیایم😔 دختره نرفت...
دوتاشون از 14سالگی باهم بودن و هم سن بودن الان 21سالشونه
دخترع ام همه زندگیش اون پسره بود همه دلش با اون خوش بود.....
و دخترع ام از بچگی نشون پسر عموش بود خیلی محدودیت داشتن خانواده شون...خیلی سخت گیر میمردی یا می موندی باید ازدواج میکردی با طرفی ک نشونته وگرنه ابروت برای همیشه میرفت و هیچوقت خانوادش راضی ب ازدواج با کس دیگه ای نمیشدن
من خلاصه همه اینارو با اشک نوشتم😔 یک ساله ک برای همین جریانی ک هیچوقت بهم نمیرسیم رفت😔میگفت نمیتونم اینجوری بمونیم برای هم تهش ک چی میگفت من فقط برای رسیدن میخامت ن دوستی 💔
الان ک نیست 😔نمیدونم بخدا چیکار کنم اینقدر میخامش ک میمیرم براش
خیییییلی دلم براش برای صداش تنگ شده 🖤