من دیروز یه تایپینک گزاشتم اینم ادامش ،خانما من خونم جای تجاری و میتونم تو حیاطش مغازه کوچیک بسازم الان مستاجرم جایی ک پول پیش ۱۳۰تا میخواد برا تمدید ب شوهرم گفتم بیا تو حیاط بسازیم جای خونم از جای ک الان مغازمه خیلی بهترو معروفتره
هزینه ساختو سازم با خودم فقط چون دستشویی و حمام تو حیاط یکم خرج داره اولش گفت باشه الان داره بهونه میاره منم هرسال برا تمدید قرارداد مجبورم طلا بفروشم طلایی ک سه ماه میخرم میفروشم کلی ضرر میکنم خودشم بیکاره میگه باید دستشویی و حمام بیارم داخل اشپزخونه تغییر کنه خرج داره میگم پولش با من میگه ن کثیف کاری داره خودشم شاغل نیست بیکاره شب تا صبح بیدار انگیزه منم داغون کرده مغازم الان جایی ک فروشم خیلی پایینه جاش افتضاحه و بدتر مامانمم جفتمه مغازش و اگ من نرم شوهرمم نمیره مغازه میگه ن اونجا خوشم نمیاد برم بایستم مریض باشم چیزی اصلا نمیره میگه مشتری نمیاد خدا نکنه من یروز نرم چنان غر میزنه منم نمیخوام اونجا بمونم دیگ ولی خودش داره خودشو ب ابو اتیش میزنه من جابجا نشم خستم کرده واقعا یه راهکار بدید