سلام دوستان من آبجیم ۱۵ سال پیش یه ازدواج سنتی داشت بیشتر دخالت مادرم بعد دامادم یه آدم تقریبا روانی هستش از فوش و کتک با سیم برق بگیر تا هرچی بعد شرایط زندگی جای که ما هستیم و سن کم خواهرم و ترس از این ادم خواهرم رو مجبور کرده که باهاش زندگی کنه الان خواهرم دوتا بچه داره یکی ۱۴ سالع یکی ده ساله بعد بعد خواهرم برای درس خوندن اومده خونه بابام و این ادم کلا روانی شده همش پیام میده بیای تکلیفت رو روشن میکنم و اینا بعد با ما ینی خانواده همسرشم بشدت بده ینی این ادم اینطوری که فک میکنه ما میرین پیش دعا نویس برای زندگیش دعا و طلسم انجام میدیم ینی تا این حد کوته فکر بعد میگه شما باید کلا غلام حلقه به گوش من باشین اگه که نه من با هیچکدومتون رفت آمد نمیکنم خواهرتون هم باید با خانواده اش قطع رابطه کنه خلاصه هرچی از این ادم بی عرضه بگم کم گفتم یبارم جلو خودمون برای خواهرم چاقو کشید دیگه وقت های که ما نیستیم بماند
خلاصه الان خواهرممیخاد ازش طلاق بگیره ولی دوتا مشکل داره
یکی اینکه این شوهر خواهرم یه آدم روانی بخدا خواهرممیگه اگه آدم سالمی بود بچه ها رو میزاشتم میرفتم ولی میدونی یه آدم بشدت دو قطبی که وقتی عصبانی بچه ها رو اذیت میکنه از تمیز کردن حیاط تو گرما سرما بگیر تا دستشویی تمیز کردن و حتی وقتی خواهرمنباشه به تغذیه اشون هم رسیدگی نمیکنه خواهرمنمیخاد بچه هاش رو بزاره بر این آدم