در رابطه با تاپیک قبلمه
به مامانم عکسو نشون دادم تهدیدم کرد که من هیچ حرفی نباید بزنم
انقد گریه کردم و داد زدم گفتم بخدا من مثل تو ساده نیستم نمیزارم اون حرومزاده ی آب خوش از گلوش پایین بره
گفت غلط کردم بهت گفتن نباید بهت میگفتم گرفت منو زد
صدای اون بابای اشغال حرومزاده میاد میخوام برم خرخرشو ببرم
خدایا نمیتونم دیگه
این دفعه ی اولش نیست هربار ریده به زندگی من
خدایا این آدم اشغالو از زمین بردار که زندگی مارو زهر کرد