من بعد از طلاقم خیلی حالم بده
ی روز شاید خوب باشم دوباره غمای عالم میان تو دلم
با اینکه خودم طلاق خاستم اما وضعیت الانمو ک میبینم اینقد افسرده شدم میگم کاش اینقد رو جدایی پافشاری نمیکردم ..نمیدونم حس وابستگی یا دوست داشتن خیلی اذیتم میکنه
کسانیکه جداشدید تونستید فراموش کنید؟؟
سینگلم اما من تنهایی رو با کار و ورزش و برنامه های روتین پر می کنم یه مدت داغون بودم افسردگی زیاد الان از خودم لذت می برم
برو سرکار باشگاه عالیه
درکت میکنم
ببین این روزای سخت رو داری تا یه مدت
منم حالم بد بود ولی الان آرومم چون من تلاش خودمو واسه زندگیم کرده بودم
سعی کن خودت رو با کار و ورزش یا ...سرگرم کنی
خودم خواستم جدا شم
از نظر احساسی هیچ وابستگی نداشتم به همسر سابقم
ولی زندگی سخته بعضی وقتا خیلی غمگین میشم
افسرده نیستم ولی دوست دارم بمیرم همه چی تموم شه
منم جونم خستس ...سر ی قضیه انقققد گریه کردم شب خوابیدم صب بیدار شدم دیدم ۲تا موهام سفید شده در این حد
الانم اگ میگم میخندم هممممممش الکیه
اسی اذیتت میکرد؟
ببین حتما محیط جهنمی داشتی که انتخاب خودتو گذاشتی کنار پس نگران نباش به انتخابت احترام بزار و بدون اگر سخت تلاش نکنید و به خودت و افکارت نرسی اولین نفری بهت می خنده همون خانواده همسر سابقت هستند به جای حسرت خوردن باعث حسرت اونها بشو که چه گلی رو از دست دادند
نه تو تاپیکام هس با حرفاش نه
اما با رفتارش چرا
قمار میکرد تو سایتای شرط بندی بدهی پشت بدهی
ی‌بارم مواد مصرف کرد چرت و‌پرت میگف
همشم میگف خستم اما شبا نمیخابید
بعد فهمیدم ده ساله دارو افسردگی و‌بیشفعالی میخوره و‌قبلن اعتیاد داشته کلا شوکه شدم ک بادروغ اومدن نتونستم تحمل کنم
بعد چن روز دوباره دول گذاشت تو سایت نتونستم اعتماد کنم
هعی اما خیلی محبت میکرد
مگه دوسش نداشتی چرا جدا شدی
دقیقا قبل طلاق هی میگفتمش اگ درست شدی ی فکری کنیم
با اینکه شک‌داشتم بهش
اما میگف یادته چقد التماست کردم تو طلاق خاستی
میگفتمش خیلی فشار روم بود گفتم فرصتی دیگ بدمت اما خانوادمم مخالف بودن اونم خیلی نمیومد جلو میگف مگ‌تو‌رو‌خانوادت بمونی بدون هیچ شرطی
