بچه ها ما هنوز نخوابیدیم بعد نامزدم خونمونه با خانوادش بعد خسته بود خوابش میومد گفت یکم بخوابم بچه ها توی اتاق بودن بازی میگردن نامزدم دیگه رفت اشپزخونه دراز کشید😑
بعد من تشنم بود رفتم توی اشپزخونه اب بخورم از بس از غروب اب نخورده بودم رفتم یه کاسه پراز اب کردم😑 با سر رفتم توش طوری خوردمااا که صدا قورتم تا اون سر خونه میرفت بیچاره نامزدم همچین از خواب پریدااا🤣🤣�🤣🤣🤣 گفت درررد یه تانکر ابم بزارن جلوش سیر نمیخوره وای مردم از خنده خودم انقدر خندیدم اخرش خودشم میخندید🤣🤣🤣داداشم صدای خنده منو شنیده بود اومد تو هووول کرده بود فکر کرده بود صدای جیغم من میاد اما نمیتونم جیغ بزنم🤣🤣🤣