چتامون میزارم...
خودم:فلانی سلام
فلانی حقیقتا میخوام به یک مراسمی دعوتت کنم...
خیلی دوست دارم به عنوان رفیق قدیمی حضور داشته باشی.
دوستم:سلام فلانی . چطوری ؟؟
جان چه مراسمی ؟!
خودم:خوبم🙏🏻
اِ حقیقتا نمیدونم چطور بگم میدونی که تو خبر دادن خوب نیستم اما...
پنج شنبه دیگه من رو قراره به عقد دائم یک شخصی دربیارن که ازش متنفرم....
اما سرنوشتم اینطوره....
خیلی تو این چند روز خودم نگه داشتم که نگم گفتم ایشالا نمیشه اما شد...
باور نمیکنم چند روز پیش برای فلانی این اتفاق افتاد و من مسخرش کردم ولی دیدم سره خودم اومد شوخی شوخی جدی شد....
ممکنه فکرکنی خالی بندیه و بهتم حق می دم اما الان کاملا جدیم...
جدی تر از چیزی که تصورش کنی....
دوستم:اگر بهم حق می دی که فکر کنم خالی بندیه، قسم بخور .
جان من ؟؟ واقعی ؟!
خودم:قسم به جون خودم...
قسم به یگانه خالق که تو کارش موندم.....
کاش میشد بگم کیکه به یاد خاطراتمون اما نمی شه...
میخوام تهش بهش بگم که می خوام با تعطیلات ازدواج کنم از هفته دیگه پنجشنبه که امتحانا تمومه
ولی بقیش چی بهش بگم؟؟
هنوز جواب این پیامم نداده