خونمون رسما جنهمه زیاد به خودکشی و رفتن و فرار فکر میکنم .حرف برا گفتن زیاده.بابام بهم میگه شرایط باید سخت باشه تا قوی بشی.ولی دیگه خسته شدم .قوی شدن به چه قیمتی ؟قوی بشم برای چه موقع وقتی الان تو اوج نوجوونی و جوونیم دارم عذاب میکشم.تو بچگیم اینهمه سختی کشیدم چی شد ؟فقط نیاز به آرامش ،سکوت،امنیت ،حریم شخصی دارم .همیننننننن .به قرآن همین .
چندیالته؟
مشکل چیه پدرمادرت باهم دعوا میکنن؟
سعی کن یه هنر یاد بگیری خودت رو از لحاظ مالی بی‌نیاز کنی بعد از اون خونه بیای بیرون
خودکشی هم برای آدم های ضعیفه دوستم. تو قوی تر از این حرفایی که جا بزنی
چرا تا هرچی میشه سریع اسم خودکشی میارین
مثلا با خودکشی و فرار به آرامش میرسی؟
مشکلت چیه
شاید خودت خیلی بزرگش کردی
هر چی زندگی رو آسون‌بگیری‌آسون میگذره
حق با پدرته آدم نیاز داره سختی بکشه تا قوی شه
تا از پس سختیای بزرگتر بر بیاد
خودت جواب خودتو دادی فکر نکن کسی ت زندگیش سختی مشکل نداره
اما کسایی ک الان موفق هستن رو زبون ملت هستن ی روزی بودش مث چی....گیر کرده بودن ت زندگی چرا فکر میکنی نباید تلاش کنی
حالا خودکشی نه ولی به رفتن زیاد فکر میکنم .اینکه یه خونه ی تو یه شهر خیلی دور داشته باشم و هیشکی ازش خبر نداشته باشه و تنها زندگی کنم اونجا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
