پسرم یکسالشه
تمام وقتمو از وقتی که بدنیا اومده براش گذاشتم. حتی آشپزیو تایمی که همسرم هست انجام میدم که تایم صبح که تنهاییم پیشش باشم و باهاش بازی کنم. هر کاری دوس داره انجام بده بهش نکن نمیگم کمکش میکنم و یادش میدم که انجام بده. همش در حال بازی کردنم باهاش. میتونم بگم حتی یک ثانیه از جلو چشمام جداش نکردم وقتی دوتایی باهمیم.
خیلی بازی میکنیمو خوش میگذرونیم. اما وقتی باباش میاد، با میریم خونه مادرشوهرم اصلا منو نگاه نمیکنه دیگه. یا از بغل عمش، باباش … دیگه بغل من نمیادو منو پس میزنه.
امروز وقتی اینکارو کرد واقعا دیگه اشکم دراومد و خیلی دلم شکست. اخه خونواده شوهرم یجورایی به تمسخر میگیرن و فک میکنن تو خونه اصلا باهاش حرفم نمیزنم که بچه ازم فراریه و عاشق اوناس😢
وقتی میریم بیرونو بعد از ماهی یبار میذارمش خونشونو برمیگردم اصلا براش مهم نیست اومدمو نگامم نمیکنه حتی😭😭
نمیدونم دیگه چکار کنمو چجوری به خودم وابستش کنم که این حس که فک میکنم شوهرم و خونوادشو بیشتر از من دوس داره ازم دور شه