عزیرم چطوری. همسرت امد اداره تون. باهم آشتی کردید؟
ببخشید مزاحمت شدما اما هرکاری کردم نتونستم جلو خودمو بگیرم بهت پیام ندم یه حسی میگفت اتفاقی افتاده
راستشو بگم ته دلم دوست دارم به هم برگردین😊اما وقتی تاپیک هاتو خوندم واقعا ناراحت شدم . خداروشکر که اون زمانا رو پشت سر گذاشتی . واقعا بعضی از خطاهاش حتی اگع فراموش هم بشه دل شکستت ترمیم نمیشه
میدونم شرایطت چقدر سخته چون مادرم هم خیانت دید تا پای خودکشی رفت اما من فهمیدم نزاشتم دلم نمیخواد اون روزا رو یاداوری کنم فقط همینقدر بگم که مادرم بخاطر ما سرزندگیش موند واقعا مدیونشم حتی برا قهر هم نرف خونه مامانش خودمو که جاش میزارم اگه من بودم یه لحظه هم تحمل نمیکردم اما مادرم کوتاه اومد و خیلی جاها داره از خودگذشتگی میکنه تا زندگیمون حفظ بشه تو رو که دیدم غمت رو درک کردم ...ببخشید زیاد نوشتم
اخرم کار خودشو کرد😑😂کار خوبی کردی به این راحتی ها کوتاه نیا. اما یه چیزی اگه بعد از چند مدت پافشاری دیگه بیخیال شد و رفت دنبال زندگیش ناراحت نمیشی که چرا همون موقع که میتونستم بهش اجازه ندادم حرف بزنه و ...؟
اگه جوابت نه هست پس حالا حالا ها کوتاه نیا ان شاءالله خدا بهترین قسمتو برات میچینه بسپر به خودش
فقط یه سوال خانوادش چیزی بهت نگفتن ؟ نخواستن ببخشیش و ..؟
عزیزم چقدر ناراحت شدم براتون .الان مادرت کامل منو درک میکنه میفهمه من چ حالی دارم
من واقعا نمیخواستم طلاق بگیرم منو از خونه بیرون کرد و سریع وکیل گرفت من دوماه التماس میکرد پس بچه ها چی میشن اینجوری نبود تا بگه طلاق من بدوام .اخرش دیدم فایده نداره ی هرزه خیابونی رو ترجیح داده و نمیدونم پشت این قضییه چیا بوده چون من سر همسرم قسم میخوردم واقعا قبل این جریانات ادم خوبی بود کل اولویتش منو بچه ها بودیم 😔
من صربه اول روخوردم که حصوریربا چشم خودم دیدم پس ده بار دیگ هم با کسی ببینمش برام فرق نداره هر چیزی بار اولش سخته.حقیقتش یاد التماسایی ک کردم میفتم یاد این میفتم چقدر ب خانوادش گفتم ببینید مشکل کجاس کسی اهمیت نداد تو این مدت انقدر درد کشیدم سنگ شدم .
خانوادش اولش پشت بچشون بودن تو هر گندکاری حمایتش کردن .الان پشیمونن هر سری مادرش زنگ‌میزنه گریه زاری ک حلال کن ولی من واقعا نمیتونم.بخاطر شبایی ک از بچم دور بودم نمیتونم ببخشم
بازم نمیدونم چی میشه شاید واقعا تو کاراش حس کنم پشیمونه بهش فرصت بدم توضیح بده پشت این همه کثافت کاری چی بوده
