نه عزیزم چیزی نیست
ببین عموش عاشق فاطمه بود بعد فاطمه رو گرفت واسه پسرش اونوقت فاطمه هم خوشحال بود که شده زنه امیر چون شوهرش خوبه خیلی
قرار بوده جمعه فاطمه بره ببیندش فوت میشه و فاطمه نمیتونه بره ببیندش حالا فاطمه دلش پیش عموش عه میگ انگار میخواسته یچی بگه نتونسته بگه و فوت شده