اگه یه شهر خیلی دور باشه
و از خونتون فاصله زیادی داشته باشه
قبول میکردین برین اونجا؟
وقتی میگم دور یعنی خیلیییی دور
و اگه همسرتون مصمم بود به اینکه برین اون شهر
و شما نمیخواستین چیکار میکردین؟
باهاش مخالفت میکردین یا چی؟
باهاش میرفتم
الان نیم ساعت دورم از خانواده پشیمونم
قطعا میرفتم الان خیلی نیاز دارم به فاصله و کندن و رفتن
توافق قبل ازدواجتون چی بوده؟
هرجا که همسرم بره میرم باهاش البته بشرطیکه پیشرفتمون توش باشه
زندگی مشترک همینه دیگه عزیزم باید باهم کناربیایید بخوای لج کنی فقط اعصاب خوردی پیش میاد
ب هیچ عنوان نمیرفتم
من باهاش اومدم شهر دور
از اینکه از خانواده دورم اصلا راضی نیستم خیلی وقتا به کمکشون احتیاج دارم اما چون دورم......
وقتی که خسته ای وقتی سرماخوردی وقتی برای بچت کمک لازم داری مخصوصا وقت بارداری همش خودتی و خودت
اگه میتونی تحمل کنی دوری از خانواده رو و رفتن به نفع زندگیت هست حتما برو شوهرت رو تنها نذار
وقتی با کسی ک اینهمهههههههههه دوره ازدواج میکنی توقع داری اون بیاد شهر شما؟ برای نرد توی غربت زندگی کردن سخت تر از زن هستس چون باید کار کنه بدون پشتوانه باشه بدون آشنا واقعا خیلی سخته باز خانومها اگه سر کار نرن اونقدری سخت نمیگه شما باید همون اول قبل ازدواج ب این چیزاش فکر میکردی ن الان
من بودم بله میرفتم چون راه دیگه ای نیست
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
