خالم خواب دیده یه جایی یه اتفاقی براش میوفته تلفنش هم کار نمیکنه
بعد میاد خونه مامان بزرگم مامان بزرگم فوت شده خواهر مادر بزرگمم فوت شده اونجا بودن و یه بچه مو مشکی بغلشون بوده گفتن بچه من هست و بهش رسیدگی میکردن مدام
خودمم توی اون خونه بودم
من بچه ندارم و چند ساله چشم اتتظارم