2777
2789

مامانم رفت ای وی اف و خواهر کرونا دارم رو گذاشت پیش من

هم مامانم هم بابام 4 روز تهران موندن که مامانم استراحت مطلق باشه در حالی که فرجه امتحانای نهاییم بود

پرستاری کردن از یه بچه 9 ساله اونم دست تنها بیمارستان بردنش به کنار ... یه هفتست خودمم دارم میمیرم و با هزار بدبختی نمره هام داره بالا 18 میشه

منی که هدفم 20 بود ... هیچوقت نمیبخشمشون

بابامم گذاشته رفته تهران خودم با همین حال مریضم میرم داروخونه

دیروز مامانم گفت دقیقا چه گوهی واسه خواهرت خوردی که اگه من بودم انجام نمیدادی؟

همینقدر بی ارزش

متاسفم واسه خودم که آیندمو اینجوری دستی دستی داغون کردم

حالا تنها کارم شده گریه کردن

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دوتا بچه دارن رفتن ای وی اف کنن؟

عضو خاموشِ چند ساله ی نی نی سایت...❤️برای سلامتی پسرم یه صلوات مهمونم میکنید؟🙏🌹پسرم دنیام ۲۱تیر پاگذاشت به دنیا😍از اولش عجله داشت زود بیاد آخرم ۸ ماهه دنیا اومد😂♥همیشه میگفتم کی باشه به خط سبز روی کارت واکسنت برسی پسرم.توی دشک کوچولوت گم میشدی😅الان اومدی روی خط نارنجی دورت بگردم تپلی من🧿🪬 امروز ۱۴۰۳/۱/۱۸ برای اولین بار پسرمو میبریم آرایشگاه که خوجل بشه چیزی نمونده ۹ ماهش بشه😍💞امروز۳/۲/۳ آرسام برای اولین بار دست گرفت به مبل و بلندشد.بهت افتخارمیکنم جان من🥰❤️۱۴۰۳/۴/۲۱ پسر تپلی من یکساله شد😍 تیکر تولدبرای ۲ سالگیش رو گذشتم🥹وای خدا بالاخر دوتا دندون خوشگل در اورد😍😂۰۳/۵/    امروز ۱۹ مهر هست‌‌‌‌.پسرم دنیام دوتا دندون دیگه هم بالا در اورد💖.دلش میخواد راه بره ولی هنوز نمیتونه.قراره دو هفته دیگه بریم پیش پدربزرگش انشالله تا اون موقع راه میفته❤️🌿 امروز ۸ آبان پسرم راه میره.همش میخندم و بهش میگم مثل پنگوئن شدی مامان😂دقیقا مثل پنگوئن راه میره‌.خیلی زجر کشیدم بابت شیر و غذاخوردنش‌.آخرم کارمون کشیده شد به دکتر بلع. ولی الان خوبه😘❤️خدایاشکرت. امروز ۱ دی هست.پسرم ۳ تا دندون دیگه درآورده و خیلی بامزه تر شده😂بهش میگم بگو ماما میگه نه نه.میگم بگو بابا میگه نه نه.نمیدونم نه رو کی یادش داده؟😐🚶عوضش هر موقع خرابکاری میکنه میگه ماما😫امروز ۱۰/۲۳.پسرم واکسن ۱۸ ماهگیش رو زد.خیلی گریه کرد ولی خداروشکر پادرد نداره و راه میره.باورم نمیشه ۱ سال و نیم گذشته از اون روزای سخت...روزایی که بیمارستان بستری بودم و نمیدونستم چی قراره بشه بچه ام زنده میمونه یا نه.الهی هزارخداروشکر پادرد نداره و راه میره.باورم نمیشه ۱ سال و نیم گذشته از اون روزای سخت...روزایی که بیمارستان بستری بودم و نمیدونستم چی قراره بشه بچه ام زنده میمونه یا نه.الهی هزار مرتبه شکرت پسرم حالش خوبه.شب آخری که زایشگاه بودم ساعت ۱ شب پیتزا خوردم چون خیلییی دوست دارم😂بچه تکون نخورد و ساعت ۵ صبح سزارین اورژانسی شدم.الان پسرم عاشققق پیتزاهست🙂😂هروقت من ناراحت باشم میاد نگاهم میکنه و میخنده تا من بخندم.همش سعی میکنه ناراحتم نکنه.دیشب گوشواره تو گوشمو کشید خیلی درد اومد بلند گفتم پسر بد.هی میومد منت کشی که اخم نکنم😂😂خدایا من ازت ممنونم که منو لایق دونستی🩵🙏

مامانت دوتا بچه داره اینقدر واجبه که رفته ای وی اف؟اونم الان؟

شاید پسر میخوان 

((حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى‌ وَ نِعْمَ النَّصیرُ)) با اکانت قبلیم نتونستم بیام اکانت جدید ساختم :/

عزیزم❤️

خیلی ناراحت شدم

امیدوارم همین امسال به هدفی که داری برسی

🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله‌اش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه می‌رود... مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.‏ نمی‌دانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده‌اش می‌کنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". ‏نظافت طبقه ما تمام می‌شود. دست هم را میگیرند و همین طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند. ‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر می‌سازد. 🌸✏️سودابه فرضی‌پور

واقعا ناراحت شدم.حق داری.پدر و مادر بی مسئولیتی داری.

تقصیر خودمه ... کاش از همون اول انقدر خودمو مسئولیت پذیر جلوه نمیدادم و مثل بقیه میگفتم به من چه

لعنتی بگو خودت دو تا بچه داری

گند زدی به آینده من دیگه این همه خرج واسه پسر دار شدن چیه ..

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

حس ششمی هستی

ozledim75 | 3 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز