مامانم رفت ای وی اف و خواهر کرونا دارم رو گذاشت پیش من
هم مامانم هم بابام 4 روز تهران موندن که مامانم استراحت مطلق باشه در حالی که فرجه امتحانای نهاییم بود
پرستاری کردن از یه بچه 9 ساله اونم دست تنها بیمارستان بردنش به کنار ... یه هفتست خودمم دارم میمیرم و با هزار بدبختی نمره هام داره بالا 18 میشه
منی که هدفم 20 بود ... هیچوقت نمیبخشمشون
بابامم گذاشته رفته تهران خودم با همین حال مریضم میرم داروخونه
دیروز مامانم گفت دقیقا چه گوهی واسه خواهرت خوردی که اگه من بودم انجام نمیدادی؟
همینقدر بی ارزش
متاسفم واسه خودم که آیندمو اینجوری دستی دستی داغون کردم
حالا تنها کارم شده گریه کردن