منو شوهرم با دوستش و زنش رفتیم مسافرت
ولی دمار از روزگارم در اومد پر از استرس
زنش خیلی رو مخه
شوخیاش خیلی بد بود شوخی شوخی میزد
یا حتی شوهرمو هم میزد رو شونش
با اینکه من اصلااا اینکارو با شوهرش نمیکنم
یا مثلا در طول سفر ک اب میخریدیم از بطری سر میکشید!! من شدیدا بدم میاد
بهم میگ تو شکاکی خیلی بده اینجوری فلان
یا دنبال الکل میگشت تو شهر غریب به شوهرمم میگفت برو سوال کن کی داره بخریم ازش
یا همدیگرو میبوسیدن(لب) کنار ما
یا از اتاق یهو میان با گردن کبود
چن بار هم حرف شد گل کشیدن زنش هم خیلی براش گل عادی بود مثل سیگار بکی دوبار کشیدن
حقیقتش خیلی بدم اومد ازشون
میخام باشون قطع رابطه کنم ولی مشکل رفیق صمیمیه شوهرمو و میدونم ازش دل نمیکنه
تازه رفیقشم گل میکشه مدام
میترسم بهشوهرم تعارف کنه اونم بکشه