مینویسم تا بمونه!
امروز اولین امتحان و دادم!
دیشب بعد خواندن امتحان ٫ساعت ۲:۴۵ دقیقه سرم وگذاشتم ب بالشت تا خوابم ببره غافل از اینکه بدونم فردا چ بلایی سرم میاد!
خیلی خوشحال بودم ک آماده ام و برای اولین بار تونستم امتحانم و خوب بخونم …
خلاصه صبح با شور و شوق پا شدم لباسام اتو بزنم برم تا راهی مدرسه شم
اما پدرم🙂💔…
پدری ک نه هزینه ثبت نام و داده نه حمایتی کرده !
به خاطر دیر موندن ک البته ده دیقه از وقتم گذشته بود هزار تا حرف شنیدم تحقیر شدم سرکوب شدم کم مونده بود کتک بخورم ک رفتم بیرون تا روم دست بلند نکنه!
رفتم سر جلسه با مانتویی ک نه تونستم دکمه هاش و ببندم نه بند کفشام و درست کنم حتی موهام و تو تاکسی بستم …ولی امان از حال بدم ک دستام میلرزید ،اشک تو چشام جمع شده بود دندونام و محکم روی هم فشار میدادم تا گریم نگیره…
ولی میخوام بگم شاید روزی میان این همه سختی میون این همه فشار تونستم موفق شم!
سر بلند بیام بیرون…
خودم ب خودم افتخار کنم!
خدایا تو کمکم کن🌱
با# _چشای_گریون_نوشتم_تا بماند. 9:43