ببین خیلی با جزئیات تعریف کرد من یادم نیست فقط دیگه رفت یه منطقه محروم که یکساعت با شهرشون فاصله داشت اونجا پزشک بود میخواست بچه شم ببره دیگه شوهره نداده بچه رو..اینم خیلی تو کارش پیشرفت کرده و کلینیک خودشو زده...حقوقشم رقته بالا....دانشگاه اصفحان برای تخصص یا استاد دانشگاه نمیدونم چی بود قبول شده خیلیم موقعیت خوبی بوده ولی نرفته به خاطر اینکه هنوز امید داشته شوهرش ادم شه برگرده...چند روز پیشم یکی زنگ زده راجب شوهره تحقیق کنه چون دختر خواهرش میخواسته با پسره ازدواج کنه