آری زندگی جاریست...
آری زندگی باید کرد...
بادلم میخوانم ...زندگی باید کرد...
من ز عمق تب تاریک دلم میشنوم:
زندگی باید کرد...
آن خدایی که به قلبم غم داد...
خود او باران داد...
زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد...
میشود ثانیه را جریان داد...
میشود باران شد
میشود با همه تنهایی عالم سر کرد!!
چون خداییست در این نزدیکی ...
که خودش تنهاییست!
او خدایی زیباست
پس غمش هم زیباست.
من خدا را دارم...
آن خدایی که به هنگام غمم میگرید...
و به هنگام خوشی های دلم میخندد...
شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گیست...
من خدا را دارم ... اوست هر قافیه و وزن و صدا
اوست جاری به دل ثانیه ها
همه ی بارانها...
همه ی جریانها...
همه تاب وتب دل...
تپش ثانیه ها...
جهش عقربه ها...
پرِ از صحبت اوست...
با دلم میخوام... :
من خدا را دارم:)❤🩹
۱۴۰۳/۳/۴
میگذره منِ عزیزم
بخاطر خدا صبر کن:)