بنظرتون من شلخته و بی خیالم یا اون؟

ظهر رسیدن خونمون از یه شهر دیگه من صبح با وجود کلی کار فرنی واسه صبحانه ی بچه هام درست کردم و چون خواهرشوهرمم بچه ی یک ساله داره واسه اونم یه ظرف کوچیک گذاشتم کنار

بعد وقتی رسیدن ساعتای 12 بود گفتم فرنی هست بده پسرت بخوره از اون چند قاشق داد منم بعنوان میان وعده ماکارونی دیشب گرم کردم دادم بچه های خودم خوردن دیگه تا شب هیچ غذایی به بچش نداد در صورتیکه بزرگترین بحث همیشگی من و شوهرم سر اینه که مدام به بچه ها غذا بدم یعنی هر دو ساعتی انتظار داره دنبالشون باشم با غذا

و همیشه میگه خواهرمو ببین بچه هاش تپلن از بس بهشون میرسه ولی تو سهل انگاری میکنی ولی ایشون از  ظهر فقط شیرخشک داد به بچه ی یک ساله 

موقع ناهار بچش خوابید وقتیم بیدار شد یه ذره هندونه خورد و رفتن بیرون تا 12 شب شامم نخورد 

هستین یا واسه خودم می نویسم؟ 

بچه های خواهرشوهرم خوش خوراکن یعنی از وقتی خودشون میتونن غذا بخورن دیگه خوب میخورن و تپلن ولی بچه هایمن کلا بدغذان هر چقدم غذا بدم نمیخورن پسر منم موقع ناهار خوابید ولی قبلش ماکارونی داده بودم و وقتی بیدار شد برنج و مرغ دادمش کم میخوره ولی من با کلی نقشه و ادا و اصول میدم بخوره بازم شوهرم ناراضیه

حالا چرا اون کدبانو بنظر میاد؟ چون خونه ش همیشه برق میزنه یعنی هر موقع دعوتمون کرده و رفتیم خونش تمیز تمیزه خب خونه ی منم واسه مهمون تمیزه ولی گاهی خودمون که هستیم نامرتب میشه خب با بچه ی کوچیک طبیعیه 

و اون خیلی بروز میده امشمیگه کلی کار کردم خونه رو تمیز کردم دستام همه زخم شده از بس تمیزکاری کردم مدام این حرفا رو میزنه بقیه فک میکنن چخبره

آره بخدا 

تازه این غذا فقط یه موردش بود مثلا بچش داره دندون درمیاره چندبار پی پی کرد میگفت پاش سوخته هی با دستمال مرطوب تمیزش میکرد من دلم به حال بچه سوخت گفتم ببر بشورش اینجوری بدتر میسوزه مثلا شوهرم اینا رو نمی بینه که من چقد به تمیزی بدن و لباس بچه اهمیت میدم میگه فقط بده بخوره