دوستان چن روز پیش دختر خواهر شوهرم خونمون بود رفت تو اطاق پسرم که تقریبا همسن خودشه بعد یه بطری که توش یه کاغذ لوله بود رو آورد بهم داد گفت زندایی این چیه ؟؟گفتم کجا بود گفت رو میز تحریر مبین خلاصه من خیلی مشتاق نبودم چون انگار روش نقاشی بود گفتم بذارش همونجا نقاشی ای چیزیه بعدا دوباره توجهم رفت سمتش وقتی خوندمش دیدم مبین آرزوهاشو روش نوشته قلبم داشت اکلیلی میشد از اینکه به نوعی هدف داره مثلا فوتبالیست بزرگ شدن و آدم مفیدی بودن تو آرزوهاش بود تا اینکه خط آخر داغوونم کرد جوری که هر بار بهش فک میکنم قلبم میشکنه وچقدر گریه کردم،آرزو کرده بود من تو زندگیشون نباشم اصلا شوک شدم شدیییدد ،رابطمون خیلی خوبه زندگیمون آرومه و بی تنش بخدا که هر بار مشکلی یا نیازی هم داره خودم براش بیشتر انجام میدم از باباش ولی حتی تو اون برگه بهم مامان نگفته بود اسممو نوشته بود
ببخشیدمیشه بیایدتاپیک قبلم مهمه
اینقدر عجیبه نمیتونم باور کنم
امکان نداره حتما نقشه دخترخواهرشوهرته
حتما یه روز که دعوا کردین تو عصبانیت نوشته.وگرنه که امید اول اخر بچه مامانشه
از ی مشاور کمک بگیر
ببین مشکلش چیه
بچه است به دل نگیر
چرااااا؟؟؟؟
این خیلی خیلی خیلی عجیبه
بچه ها نفسشون به مادرشون بنده
شاید اسم یکی از دوستاش بوده که اسمش شبیه شماست
خوب شاید یه روز دعواش کردی همون وقت نوشته بچها کیمن ای نیستن یادش میرع
🥲🥲🥲
چند سالشه
حتمااون روزباهم دعواکردین،مهم نیست بابابیخیال😁
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
